هرغذای عسیرالهضم که دیر تحلیل رود و گوارا نباشد. (ناظم الاطباء) ، بی مزه. بی نمک. که موافق طبع نباشد. نادلچسب. که پسند خاطر نیفتد: با ملاحت کنده بودی نام کردندت ملیح هم بر آن نامی اگر بی ملحی و ناخوشگوار. سوزنی. ، ناگوار. مقابل خوشگوار. رجوع به خوشگوار شود: صد اقداح نوشین لطفش نیرزد به یک جرعۀ زهرناخوشگوارش. لطف اﷲ نیشابوری
هرغذای عسیرالهضم که دیر تحلیل رود و گوارا نباشد. (ناظم الاطباء) ، بی مزه. بی نمک. که موافق طبع نباشد. نادلچسب. که پسند خاطر نیفتد: با ملاحت کنده بودی نام کردندت ملیح هم بر آن نامی اگر بی ملحی و ناخوشگوار. سوزنی. ، ناگوار. مقابل خوشگوار. رجوع به خوشگوار شود: صد اقداح نوشین لطفش نیرزد به یک جرعۀ زهرناخوشگوارش. لطف اﷲ نیشابوری
ناخوش احوال. که سالم و تندرست نیست. که بیمار است. که در حال ضعف یا بیماری یا نقاهت است، که شادمان و سردماغ نیست. غمگین. غمین. ملول. افسرده. نژند. ناشاد. مقابل خوشحال
ناخوش احوال. که سالم و تندرست نیست. که بیمار است. که در حال ضعف یا بیماری یا نقاهت است، که شادمان و سردماغ نیست. غمگین. غمین. ملول. افسرده. نژند. ناشاد. مقابل خوشحال
که به ناخنه مبتلاست. که در چشم ناخنه دارد، چشمی که ناخنه دارد. چشمی که مبتلا به مرض ناخنه است: چشم شرع از شماست ناخنه دار بر سر ناخنه سبل منهید. خاقانی
که به ناخنه مبتلاست. که در چشم ناخنه دارد، چشمی که ناخنه دارد. چشمی که مبتلا به مرض ناخنه است: چشم شرع از شماست ناخنه دار بر سر ناخنه سبل منهید. خاقانی