جدول جو
جدول جو

معنی ناخوش دار - جستجوی لغت در جدول جو

ناخوش دار
(دَ بَ)
در تداول، که بیماردار است. که بیمارداری می کند. که پرستاری بیماری بعهدۀ اوست
لغت نامه دهخدا
ناخوش دار
آنکه بیمارداراست کسی که پرستاری بیماری را بعهده دارد
تصویری از ناخوش دار
تصویر ناخوش دار
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خوَشْ / خُشْ)
در تداول، پرستاری بیمار. بیمارداری. تیمارداری بیمار
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ گُ)
هرغذای عسیرالهضم که دیر تحلیل رود و گوارا نباشد. (ناظم الاطباء) ، بی مزه. بی نمک. که موافق طبع نباشد. نادلچسب. که پسند خاطر نیفتد:
با ملاحت کنده بودی نام کردندت ملیح
هم بر آن نامی اگر بی ملحی و ناخوشگوار.
سوزنی.
، ناگوار. مقابل خوشگوار. رجوع به خوشگوار شود:
صد اقداح نوشین لطفش نیرزد
به یک جرعۀ زهرناخوشگوارش.
لطف اﷲ نیشابوری
لغت نامه دهخدا
(خَشْ / خُشْ کِ)
بدکردار. بدعمل. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خَوشْ / خُشْ)
کریه المنظر. بدصورت. که روئی خوش ندارد. صاحب منتهی الارب آرد: قفدر، زشت پیکر ناخوش دیدار
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ)
ناخوش احوال. که سالم و تندرست نیست. که بیمار است. که در حال ضعف یا بیماری یا نقاهت است، که شادمان و سردماغ نیست. غمگین. غمین. ملول. افسرده. نژند. ناشاد. مقابل خوشحال
لغت نامه دهخدا
(دِ شِ)
که به ناخنه مبتلاست. که در چشم ناخنه دارد، چشمی که ناخنه دارد. چشمی که مبتلا به مرض ناخنه است:
چشم شرع از شماست ناخنه دار
بر سر ناخنه سبل منهید.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
تصویری از ناخوش داری
تصویر ناخوش داری
بیمارداری پرستاری بیمار
فرهنگ لغت هوشیار
غذایی که دیر تحلیل رود و گوارا نباشد، نامطبوع نادلچسب: باملاحت کنده بودی نام کردندت ملیح هم بران نامی اگر بی ملحی و ناخوشگوار. (سوزنی) مقابل خوشگوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناخوش دیدار
تصویر ناخوش دیدار
بدصورت زشت روی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناخوب کار
تصویر ناخوب کار
آنکه کار ناپسند کند بد عمل
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که به ناخنه مبتلی است، چشمی که به ناخنه مبتلی است: چشم شرع از شماست ناخنه دار بر سر ناخنه سبل منهیدخ (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار
بدخوار، بدطعم، بدهضم، دیرهضم، نادلچسب، نامطبوع
متضاد: خوشگوار
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ناخوشایند
دیکشنری اردو به فارسی